بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 54041
کل یادداشتها ها : 109
گروهى از کارکنان روزنامه کیهان در روز 25 اردیبهشت ماه سال 1358 در قم با امام دیدار کردند. امام در این دیدار به بیان مطالبی درباره مطبوعات و عملکرد آنها پرداختند. حضرت امام در شروع صحبت هایشان تفاوت های آزادی قلم و خیانت قلم را تشریح کردند و فرمودند: «مطبوعات در عین حال که یک مؤسسه محترم و بسیار مؤثرند، لکن باید روى موازین مطبوعاتى و خدمت به ملت رفتار کنند. آزادى قلم و آزادى بیان معنایش این نیست که کسى بر ضد مصلحت کشور قلمش آزاد است که بنویسد، بر خلاف انقلابى که مردم پایش خون دادهاند بنویسد. همچو آزادى صحیح نیست. قلم آزاد است که مسائل را بنویسد؛ لکن نه اینکه توطئه بر ضد انقلاب بکند. بیان آزاد است که مطالبى اگر دارد بنویسد؛ آن هم مطالبى که به او داده مىشود. از همه اشخاص بنویسد، بدون توطئه. وقتى ما دیدیم که در یک روزنامهاى از یک اشخاصى مطالب نوشته مىشود که اینها عمال اجانب هستند و مىخواهند مملکت ما را باز به خرابى بکشند و از آن طرف مقالاتى و مطالبى که راجع به مسائل نهضت است، راجع به مسائل اسلام است، یا تحریف مىشود یا نوشته نمىشود. این طور مطبوعات را ما نمىتوانیم برایش احترام قائل بشویم. براى مطبوعاتى ما احترام قائل هستیم که بفهمد آزادى بیان و آزادى قلم یعنى چه. گفته مىشود که مردم آزادند، یعنى آزاد است انسان که بزند سر مردم را بشکند؟! آزاد است که قانونشکنى بکند؟ آزاد است که بر خلاف مسیر ملت عمل بکند؟ آزاد است که توطئه بکند بر ضد ملت؟ اینها آزادى نیست. در حدود قوانین، در حدود کارهاى عقلایى، آزاد است. و ما در بعضى مطبوعات- حالا من اسم مطبوعات را نمىبرم- لکن در بعض مطبوعات مىبینیم که اینها از آزادى سوء استفاده مىکنند؛ به گمان اینکه یا به خیال اینکه آزادى است مىخواهند از مردم آزادى را سلب کنند. این مردم با این زحمتى که در این سالهاى طولانى کشیدهاند و با این خونهایى که در این دو سال اخیر دادهاند مىخواهند آزاد باشند. بعضى مطبوعات مىخواهند از اینها سلب آزادى بکنند؛ به اسم «آزادى قلم» بر خلاف مسیر ملت عمل بکنند. دست اشخاصى که مىخواهند اختناق در ملت ایجاد کنند، مىخواهند چپاولگرى کنند، بعضى مطبوعات دست آنها را دارند باز مىکنند؛ و این معنى، آزادى نیست؛ این معنى، خیانت است. اینکه داده مىشود به ملت، آزادى است؛ نه خیانت. آزادى قلم است؛ نه خیانت قلم. آزادى بیان است؛ نه بیان خائنانه.» ایشان در ادامه مطبوعات را نمایانگر آرمان ملت خوانده و خاطرنشان ساختند: «باید مطبوعات در خدمت کشور باشند، نه بر ضد انقلاب کشور. مطبوعاتى که بر ضد انقلاب کشور هستند، اینها خائن هستند. مطبوعات باید منعکسکننده آمال و آرزوى ملت باشند. مسائلى که ملت مىخواهند، آنها را منعکس بکنند. البته آزادند که یک مطلب دیگرى هم که کسى مىگوید منعکس کنند؛ لکن در توطئه آزاد نیستند. ما از بعض مطبوعات، توطئه مىفهمیم؛ براى اینکه مىبینیم که مسائلى که به ضد انقلاب است، با آب و تاب و با طول تفسیر مىنویسند، و مسائلى که بر وفق انقلاب است، یا نمىنویسند، یا با اشاره رد مىشوند. این طور مطبوعات مورد قبول ملت نیست. مردم نمىخرند یک همچو روزنامههایى را. و اگر گفته بشود بهشان که این روزنامه این طور است، مردم خودشان نمىخرند. این مردم آزادند در اینکه نخرند چنین روزنامهاى را. وقتى روزنامه خریده نشد، روزنامه بسته مىشود. همان طورى که بعضى روزنامهها وقتى مردم نخریدند خودش بسته مىشود. شما طریقتان این است که، از این به بعد توجه به این معنا داشته باشید که روى همین مسیر ملت رفتار کنید. همین طورى که ملت دارد مىرود رفتار کنید؛ نه اینکه به اسم آزادى قلم بر خلاف مسیر ملت مشى بکنید. آنهایى که، بعضى از این کسانى که جزء هیأت تحریریهاند و مىدانید که اینها اصلاح نمىشوند و اینها نمىتوانند اصلاح بشوند، اینها عمال غیر هستند، اینها مىخواهند دست اجانب را باز به مملکت ما باز بکنند، آنها را باید کنار بگذاریم. و نویسنده زیاد است؛ نویسنده دیگرى وارد کار بشود.» امام خمینی در بخش دیگر از سخنانشان با بیان این نکته که رسانهها، مربى ملتند، خطاب به حضار فرمودند: «در هر صورت، تمام رسانهها مربى یک کشور هستند؛ باید تربیت کنند کشور را، افراد یک کشور را؛ و باید خدمت کنند به ملت. روزنامه از ملت است و براى ملت است؛ و چنانچه بر خلاف مسیر ملت بخواهد یک روزنامهاى- یا چیز دیگرى- رفتار بکند، خود ملت با او مخالفت مىکنند. لازم هم نیست که مخالفتش این باشد که بریزد و بزند و بشکند؛ نه، اینها این کار را نمىکنند؛ لکن روزنامه براى خواننده است، وقتى خواننده نباشد روزنامه نیست. رادیو براى این است که گوش کنند مردم؛ وقتى رادیو را درش را بستند و هیچ کس گوش نکرد رادیو نیست. در هر صورت، این چیزها به خدمت ملت است، نه بر خلاف مسیر ملت. هر نویسندهاى که بر خلاف مسیر ملت بخواهد بنویسد، این اسباب این مىشود که روزنامه بدنام بشود؛ گفته بشود که این روزنامه ملى نیست، این روزنامه براى اجانب است. و این البته بر خلاف مصلحت روزنامه است، و بر خلاف شغل روزنامهنویسى است. روزنامه نویس باید حفظ کند احترام خودش را؛ و حفظ احترام این است که روى مسیر ملت رفتار کند، خدمتگزار به ملت باشد. اگر چنانچه بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف خواست ملت، عمل بکند، این پیش ملت، دیگر احترام ندارد.» صحیفه امام، ج7، ص: 320-322
شکست طرحهاى براندازى نظام جمهورى اسلامى با استفاده از محاصره اقتصادى و سیاسى که از سوى امریکا در جهان پیگیرى مىشد و شکست این کشور در عملیات صحراى طبس پس از اشغال لانه جاسوسى امریکا، و ناکامى در تجزیه کردستان، هیأت حاکمه این کشور را در سال 1359 به سمت تجربه راه حل نظامى تمام عیار سوق مىداد. شرایط آن روز جهان موازنه قدرت بین شرق و غرب بود که مانع از اقدام یکجانبه امریکا مىگردید. از سوى دیگر افکار عمومى جهانیان که با فعالیتهاى امام خمینى در فرانسه و حوادث پس از انقلاب، با مسائل ایران و مظلومیت و حقانیت این ملت آشنا شده بود، نوعى همدلى با مردم ایران داشت و از این جهت شرایط براى توجیه لشکرکشى مستقیم امریکا فراهم نبود و شرایط سیاسى و وضعیت متزلزل رژیمهاى حاکم بر حاشیه خلیج فارس نیز اجازه چنین اقدامى را نمىداد. انتخاب عراق بهعنوان آغازگر جنگ، انتخابى بسیار حساب شده بود. این کشور متحد شوروى و بلوک شرق شناخته مىشد و درگیر شدن عراق با ایران بهطور طبیعى شوروى و کمونیستها را در حمایت از صدام در کنار امریکا و اروپا قرار مىداد و تنشهاى احتمالى را منتفى مىساخت. عراق دومین کشور از لحاظ نیرو و تجهیزات نظامى در منطقه، و کشورى نفتخیز بود و در صورت لزوم مىتوانست تا مدتها با ثروت ملى خود و کمک دولتهاى مرتجع عربى بدون تحمیل هزینهاى مستقیم بر امریکا و بدون نیاز به حضور سربازان امریکایى و اروپایى جنگ علیه ایران را اداره کند، هرچند که در پیشبینیهاى اوّلیه امریکا و صدام جنگ درازمدت مطرح نبود و قرار بر این بود که در روزهاى اوّلیه هجوم عراق، تکلیف ایران و انقلاب یکسره شود.
روحیه قدرتطلبى صدام و خصومتهاى مرزىِ گذشته دو کشور نیز شرایطى ایدهآل براى امریکا پدید مىآورد تا به صدام براى تجاوز و اشغال نظامى ایران چراغ سبز داده و فرمان عملیات صادر کند. اگر در سالهاى نبرد، دنیا دلایل و اسناد ارائهشده از سوى ایران را بر اثبات این مدعا که امریکا همسو با اروپا و شوروى عامل اصلى جنگ بودهاند، نمىپذیرفت، بعدها در جریان جنگ نفت که امریکا رو در روى صدام قرار گرفت، اعترافات و اسناد منتشرشده پردهها را بالا زد و حقایق کتمانشده را آشکار ساخت.
به هرحال ارتش عراق در روز 31 شهریور 1359 تجاوز گسترده نظامى خویش را در طول 1280 کیلومتر مرز مشترک از شمالىترین نقطه مرز مشترک با ایران تا بندر خرمشهر و آبادان در جنوب ایران آغاز کرد.
پخش خبر آغاز جنگ عراق علیه ایران با همه اهمیتش با سکوت مرگبار تمامى مجامع بینالمللى و قدرتهاى مطرح جهان همراه بود. این سکوت معنىدار، و خصومت کینهتوزانه همان قدرتها با جمهورى اسلامى ایران، و واقعیتهاى موجود در داخل کشور، و توان گسترده نظامىِ به کار گرفتهشده از سوى بعثیها، شرایطى بس دشوار براى تصمیمگیرى پدید مىآورد. ایران در مقابل عمل انجامشده قرار گرفته بود و دو راه بیشتر در پیش روى نبود: یا تصمیم به مقاومت در جنگى نابرابر با ابعاد و دورنمایى ـ به حسب ظاهر ـ تیره و مبهم و یا تسلیم شدن در برابر خواستهاى امریکا و پناه بردن به او براى واداشتن صدام به عقبنشینى، و در نهایت دست کشیدن از انقلاب و اسلام.
اما این شرایط با همه دشواریهایش کوچکتر از آن بودند که امام خمینى را در تشخیص وظیفه دچار دغدغه و تردید سازد.
نخستین واکنشها و اوّلین پیامها و سخنرانیهاى امام خمینى در رابطه با تجاوز ارتش عراق از لحاظ شناخت شخصیت وى و نوع فرماندهى او بسیار جالب توجه است که در اینجا مجال بازگویى ظرافتها و ویژگیهاى آن نیست. امام بىدرنگ فرمان مقاومت صادر کرد. در اوّلین تحلیلهایش طى سخنانى امریکا را عامل اصلى جنگ و حامى و تحریککننده صدام خواند و با صراحت به مردم اطمینان داد که اگر براى خدا به دفع تجاوز دشمن بهعنوان یک تکلیف شرعى بپا خیزید شکست دشمن قطعى است هرچند که همه عوامل ظاهرى خلاف آن را ثابت کنند.
فرداى روز نخست تجاوز عراق، امام خمینى طى پیامى به ملت ایران خطوط اصلى نحوه اداره امور جنگ و امور کشور در شرایط جنگى را در هفت بند کوتاه ولى بسیار دقیق و جامع ترسیم نمود و متعاقب آن طى چند پیام با ملت و ارتش عراق اتمام حجت کرد و از آن پس نظارت و هدایت امر دشوار دفاع طولانى و هشت ساله ملت را با مدیریتى کمنظیر آغاز کرد.
امام خمینى در شرایطى دفاع مقدس ملت را هدایت مىکرد که جمهورى اسلامى رسماً از سوى امریکا و اروپا تحریم تسلیحاتى شده بود و براى یافتن یک قطعه هواپیماهایش مىبایست ماهها وقت صرف کند. بسیارى از کشورهاى جهان یا در مقابل تجاوز سکوت کرده و در وارد آوردن فشار بر ایران مشارکت داشتند و یا رسماً در صف حامیان صدام قرار داشتند. اکثریت قدرتهاى صنعتى و نظامى جهان هم در بلوک شرق و هم غرب از صدام پشتیبانى عملى مىکردند. ایران یکّه و تنها دفاع مىکرد و فقط ایمان به خدا و باور امدادهاى غیبى و هدایت مردى الهى، پشتوانه ملت بود. و شگفت آنکه این جبهه مظلوم و تنها، سرانجام پیروز شد و دشمن را قدم به قدم تا عمق خاکش عقب راند. هشت سال از زندگى امام خمینى در هدایت این دفاع مقدس سپرى شده است.
کمکهاى همه جانبه به صدام در روند شرایط جبهههاى جنگ که به سرعت به نفع سپاه اسلام جریان داشت تغییرى ایجاد نکرد. همزمان با تشدید بمباران مناطق مسکونى و شلیک موشکها، امریکا ناگزیر از دخالت مستقیم شد. ناوهاى جنگى فرانسه، انگلیس، امریکا و روسیه به آبهاى خلیج فارس وارد شدند. امریکا تنها راه باقیمانده را بینالمللى کردن بحران جنگ و درگیر ساختن مستقیم کشورهاى دیگر مىدانست. جنگ موسوم به جنگ نفتکشها را آغاز کردند. مأموریت نیروهاى اعزامى، جلوگیرى از صدور نفت ایران و توقف و بازرسى کشتیهاى تجارى و جلوگیرى از صدور کالاهاى اساسى به جمهورى اسلامى بود. در این ماجرا کشتیهاى متعدد تجارى و حامل نفت ایران مورد حمله موشکها و بمبارانهاى هوایى قرار گرفت و چاههاى نفت متعلق به ایران در آبهاى ساحلى خلیج فارس به آتش کشیده شد. امریکا در آخرین اقدام تجاوزکارانهاش دست به جنایتى هولناک زد و هواپیماى مسافربرىایرباس جمهورى اسلامى (پرواز 655) حامل 290 زن و کودک و مرد مسافر را در 12 تیرماه 1367 بر فراز خلیج فارس با شلیک دو فروند موشک از ناو هواپیمابر وینسنس سرنگون و کلیه مسافرین آن را قتل عام کرد و دنیاى زور و بیگانه از حقیقت و راستى بر این جنایت چشم پوشید چرا که در مورد مردمى اتفاق افتاده بود که اسلام را فریاد مىکردند و این در نگاه غربیهاى متمدن گناهى است نابخشودنى! همان گناهى که مظلومین بوسنیایى در اروپا به اتهام آن قتل عام شدند. صدام نیز کارنامه جرایمش را در جنگ تحمیلى با جنایتى هولناکتر که در تاریخ بشر با چنین ابعادى سابقه ندارد به پایان رسانید: بمباران شیمیایى شهر عراقى حلبچه و خفهشدن دردناک بیش از پنج هزار شهروند بىدفاع که اکثر آنها را کودکان و سالخوردگان تشکیل مىدادند. سازمان ملل و شوراى امنیت در مقابل این فاجعه نیز مسئولیتى احساس نکردند! لشکرکشى غربیها به خلیج فارس و آنچه که در ماههاى آخر جنگ هشت ساله اتفاق افتاد همه به خاطر آن بود که اینک سپاه اسلام در موضعى کاملاً برتر قرار گرفته و دشمن را در اکثریت مناطق اشغالشده به پشت مرزهایش فرارى داده بود و مىرفت تا اساس فتنه را از منطقه برکند. سقوط صدام به دست سپاه اسلام کوس شکست چندین قدرت بزرگ جهان را در مقابله با انقلاب اسلامى به صدا درمىآورد. اینک برخلاف گذشته همه تلاشهاى امریکا و شوراى امنیت بر مسدود کردن راه پیشروى رزمندگان ایرانى و جلوگیرى از سقوط صدام متمرکز شده بود.
قطعنامه 598 شوراى امنیت از تصویب گذشت. این قطعنامه قسمت عمده نقطه نظرات و شرایط قبلى ایران براى ترک نبرد را که از آغاز دفاع خویش بر آنها اصرار مىورزید ولى سازمانهاى بینالمللى به امید پیروزى صدام زیر بار نمىرفتند، پذیرفته بود. تصویب این قطعنامه از یک سو و فجایع ضدانسانى که در ماههاى آخر جنگ از ناحیه جنگافروزان پدید آمده بود سبب شد تا به فرمان امام هیأتى از کارشناسان نظامى و سیاسى و اقتصادى متعهد ایران ابعاد وضعیت تازه را بررسى نمایند. این گروه در پایان بررسى به اتفاق آرا، نظر خویش را مبنى بر آماده بودن نسبى شرایط براى اثبات حقانیت جمهورى اسلامى در دفاع مقدس هشت ساله و ترک مخاصمه براساس مفاد قطعنامه 598 اعلام کرد.
پیام امام خمینى معروف به پیام قبول قطعنامه (29/4/1367 مطابق با 20 ژوئیه 1988) از حساس ترین تصمیم های رهبری امام خمینی است که در آن کارنامه جنگ تحمیلى و ابعاد آن به روشنى بازگویى شده و خطوط آینده نظام و انقلاب اسلامى در همه زمینهها و از آن جمله مواجهه با ابرقدرتها و پایدارى بر آرمانها و اهداف انقلاب ترسیم شده است. تعبیر امام خمینى از پذیرش قطعنامه بهعنوان «جام زهر» خود حقایقى ناگفته دارد و حاوى نکات ظریف بسیارى است که بیان آنها در این مقاله نمىگنجد و فقط به ذکر فرازى از پیام امام در این رابطه بسنده مىشود:
و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مىدیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلاً خوددارى مىکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم. و خدا مىداند که اگر نبود انگیزهاى که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانى شود، هرگز راضى به این عمل نمىبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالى گردن نهیم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.( صحیفه امام؛ ج 21، ص 92.)
همچنان که امام خمینى بارها هشدار داده بود که ادعاهاى صلحطلبى صدام فریبى براى افکار عمومى است، پس از قبول قطعنامه از سوى ایران، صدام حسین دست به جنگافروزى و حماقتهاى تازهاى زد و در جبهههاى جنوبى دوباره به اشغال بخشهایى از این منطقه پرداخت. انتشار پیام شورانگیز و عاطفى امام خمینى بار دیگر موجب بسیج عمومى در سراسر کشور شد و انقلابیون و رزمندگان از اقصى نقاط کشور سراسیمه بهسوى جبهههاى جنگ شتافتند و عوامل بعثى را با تحمل شکستى دیگر وادار به فرار ساختند. براى صدام راهى جز پذیرفتن شکست باقى نمانده بود. اینک به خواست خداوند، همان گونه که امام خمینى وعده داده بود ملتى که روزگارى جنگى ناخواسته را بر او تحمیل کردند با اهداى عزیزانى بسیار و آفرینش حماسههایى که نمونههاى آن را تنها در جنگهاى صدر اسلام خواندهایم در وضعیتى قرار داشت که صلح را بر دشمن مغرور گذشته و مفلوک کنونى خویش تحمیل مىکرد. صدام با اشاره امریکا آمده بود تا ایران را تجزیه کرده و کار انقلاب را یکسره کند اما اینک براى حفظ جان و حکومتش بر مردم مظلوم عراق چارهاى جز قبول شرایط ملت انقلابى ایران نداشت.
بدین ترتیب جنگ تحمیلى هشت ساله به پایان رسید. آغازگران جنگ به هیچ یک از هدفهاى خویش نرسیدند. نظام جمهورى اسلامى نه تنها سرنگون نشد بلکه در پرتو وحدت ملى مردم مسلمان ایران، تکلیف کلیه عوامل ستون پنجم را در داخل کشور یکسره کرد و اقتدار خویش را در حاکمیت بر تمامى پهنههاى داخلى تثبیت کرد. در پهنه بینالمللى نیز بهعنوان یک قدرت با ثبات و غیرقابل شکست حضور خود را به اثبات رسانید و حقانیت خود را علىرغم هشت سال تبلیغات مداوم خصمانه غربیها ثابت کرد و پیام خویش را ابلاغ نمود. و البته دراین راه مقدس بهاى سنگین لازم را نیز پرداخت کرد.
پس از برقرارى صلح نسبى، امام خمینى در تاریخ 11/7/67 طى پیامى در نُه بند سیاستها و خطمشى بازسازى کشور را براى مسئولین جمهورى اسلامى ترسیم نمود. مطالعه دقیق همین دستورالعمل براى دریافت عمق دوراندیشى امام و در عین حال، اصالت ارزشها از نگاه او کافى است. صحیفه امام؛ ج 21، ص 155- 159. ضمناً پس از ده سال تجربه نظام جمهورى اسلامى ایران، امام خمینى در تاریخ 4/2/1368 به منظور اصلاح و تکمیل ارکان تشکیلات نظام اسلامى طى نامهاى به رئیس جمهور وقت (حضرت آیتالله خامنهاى) هیأتى از صاحبنظران و کارشناسان را مسئول بررسى و تدوین اصلاحات لازم در قانون اساسى براساس هشت محور تعیینشده در همین نامه نمود. اصلاح مواد مربوط به شرایط رهبرى، تمرکز در قوه مجریه و قضاییه و صدا و سیما و وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام از اهمّ این موارد بود. صحیفه امام؛ ج 21،همان؛ ص 363-364. مواد اصلاحشده قانون اساسى در تاریخ 12 آذر 1368 (بعداز رحلت امام) به همهپرسى گذاشته شد و با اکثریت مطلق آرا به تأیید ملت ایران رسید.
از وقایع این دوران میتوان به پیشبینى فروپاشى قطب مارکسیستى جهان در پیام امام خمینى به گورباچف اشاره نمود.
امام خمینى با بصیرتى غیرقابل درک براى محاسبه گران مادى، در تاریخ 11/10/1367 طى نامهاى خطاب به گورباچف با تعبیر «صداى شکستن استخوانهاى کمونیسم» به ناکامى کمونیستها در سیاستهاى مذهبستیز آنان، اشاره کرد و از گورباچف خواست که به جاى امید بستن به مادهپرستى غرب، به خدا و مذهب روى آورد. امام تصریح کرده بود:
مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. صحیفه امام؛ ج 21،همان؛ ص 363-364.
متأسفانه رهبران روسیه این هشدارها و نصایح امام را جدى نگرفتند و شرکتهاى امریکایى و اروپایى، روسیه کنونى را بازیچه مطامع اقتصادى خویش قرار داده و نوعى دیگر از استثمار در حال شکلگیرى است که دورنماى آینده آن جز تیرگى و بن بست نخواهد بود مگر آنکه مردم این کشور به خود آیند.
جالب آنکه وقتى شواردنادزه وزیر خارجه وقت شوروى براى ارائه پاسخ گورباچف به دیدار امام خمینى آمد، با شگفتى دید کسى که با آن صلابت و صراحت به یکى از دو ابرقدرت جهان هشدار و پیام داده است، در خانهاى کوچک و گلین در جماران و در اتاقى دوازده مترى با وسایلى در نهایت سادگى و بدون آنکه حتى اندک اثرى از تشریفات معمول دیده شود، با طمأنینه و استوارى با ملاقاتکنندگان دیدار مىکند و در کنارش قرآن، جانماز و تسبیح، و تعدادى روزنامه و یک رادیوى معمولى قرار دارد. شگفتى شواردنادزه زمانى بیشتر شد که متوجه گردید براى نشستن همراه بلندپایه روسىاش باید روى صندلى چوبى بسیارى معمولى بنشینند! شاید وقتى که پیرمرد مؤمنى که در خدمت امام بود، تنها وسیله پذیرایى این دیدار مهم، یعنى استکان چاى را با قندان ساده مقابل وزیر خارجه قطب شرق جهان گرفت او تصور کرده باشد که آنچه مىبیند عمدى و استثنایى است؛ اما واقعیت خلاف این بود. امام در تمام ادوار حیاتش چه در زمان تنهایى و غربت و تبعید و چه در دوران زعامت دینى و رهبرى سیاسى تا لحظه رحلت، از زندگى ساده و بىآلایش خویش دست نکشید و هیچ گاه خود را در برابر مقامات اعتبارى دنیا هرچند بس مهم و بزرگ، مقید به تغییر رویّه نمىدید.
پس از جنگ عراق و ایران، رهبران سیاسى غرب تهاجم تازهاى علیه اسلام انقلابى آغاز کردند. آنان در سالهاى قبل در جریان دفاع ایران و در جریان رویارویى با حزب الله لبنان و جنبش اسلامى فلسطین و جهاد اسلامى افغانستان و ماجراى مرگ انورسادات بهوسیله انقلابیون مسلمان مصرى (14/7/1360) دریافتند که حرکت اسلامىِ رو به رشد را نمىتوان با سلاح و از طریق نظامى متلاشى ساخت. جبهه جدید، جبهه جنگ روانى فرهنگى و ایدئولوژیک بود. ایجاد جنگ بین شیعه و سنى نیز قبلاً با هوشیارى امام خمینى و مسئولین نظام اسلامى رنگ باخته بود. باید به ریشهها و محرکهاى اصلى این جنبش یعنى مبانى عقیدتى و مقدساتى که عشق به آنها وحدت اهداف و روشهاى حرکت اسلامى اخیر را سبب شده است، حمله مىکردند. ماجراى تدوین و انتشار وسیع کتاب مبتذل آیات شیطانى نوشته سلمان رشدى و حمایت رسمى دولتهاى غربى از آن سرآغازى بر فصل تهاجم فرهنگى بود. اگر جامعه اسلامى در مقابل توهینهاى این کتاب به پیامبر عظیمالشأن اسلام از خود مقاومت نشان نمىداد، خاکریز اوّل به راحتى فتح شده بود و پس از آن مبانى دینى و مقدساتى که اعتقاد به ماوراء طبیعت و ارزشهاى معنوى را در جوامع اسلامى باعث شدهاند، با انواع شیوهها مورد هجوم قرار مىگرفت. هویت اندیشه دینى و هویت وحدت بخش امت اسلامى را همین مقدسات تشکیل مىدهند و با مورد تردید قرار دادن اینهاست که جهان اسلام و حرکتهاى اسلامى را از درون بىهویت ساخته و در مقابل هجوم فرهنگ و ایدئولوژى غرب خلع سلاح مىکنند.
امام خمینى با توجه به دلایل و واقعیتهاى فوق در تاریخ 25/11/1367 در ضمن چند سطر کوتاه با صدور حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدى و ناشرین مطلع از محتواى کفرآمیز این کتاب، صحیفه امام؛ ج 21، 160 159. انقلابى دیگر برپا کرد. صفوف مسلمانان صرف نظر از مذاهب و زبان و کشورهایشان متحداً در برابر غرب ایستادند. پیامدهاى این واقعه موجودیت جامعه اسلامى را بهعنوان یک امت واحده جلوهگر ساخت و نشان داد که مسلمانان علىرغم اختلافات داخلى و مغایرتهاى جانبى هرگاه بدرستى رهبرى شوند مىتوانند بهعنوان پیشتازان حرکت احیاى ارزشهاى دینى در آینده جهان نقشى تعیینکننده برعهده بگیرند. همچنین صدور این حکم تصور اشتباه غربیها را در اینکه ایران با پذیرش قطعنامه از هدفهاى انقلابى اسلامى خود دست کشیده است، در هم ریخت.
چند حادثه در این سالها اتفاق افتاد که اثر آن بر روح امام سنگینى مىکرد. شهادت مظلومانه حجاج بیتالله الحرام در کنار خانه خدا و در مراسم حج سال 1366 ، شرایطى که منجر به برکنارى قائم مقام رهبرى از سوى امام خمینى (در تاریخ 8/1/68) گردید از جمله حوادث ناگوار بود.
امام خمینی در پیامهای سالهای آخر عمر با برکت خویش بیشتر به جمعبندى مسائل گذشته و حال، و ترسیم دورنماى آینده، و بیان وظایف عمومى مسلمین در قبال مسئولیتهاى آتى پرداختهاند. به بیان دیگر امام خمینى احساس رفتن داشت و بر این اساس در سالهاى آخر سعى او این بود که مجموعه ارزشها و آرمانها و هدفهایى را که اساس نهضت براى تحقق آنها پایهریزى شده بود، یادآورى کرده و اولویتهاى نظام جمهورى اسلامى و انقلاب جهانى اسلام را براساس این آرمانها و ارزشها ترسیم و بازگو نماید.
امام خمینى در این پیامها با ارائه ارزیابى خویش از دستهبندیهاى موجود در داخل جامعه ایران و در سطح جهان اسلام و همچنین تحلیل نظامهاى مسلط و حاکم بر جهان معاصر کوشیده است تا راه را براى انتخاب و تشخیص آیندگان هموار سازد و وظایف هریک از قشرها را براى شرایطى که او دیگر در میان آنها نیست، باز گوید.
امام خمینى چندین سال قبل از رحلت خویش در تاریخ 26 بهمن 1361 وصیتنامه سیاسى ـ الهى مفصل خود را بر همین مبنا و با همین انگیزه نوشته است. این وصیتنامه که تاکنون به زبانهاى مختلف ترجمه و چاپ شده است، پیام جاوید امام و حاوى اصول اندیشه و آرمانهاى امام و راهنماى همیشگى پیروان او خواهد بود.
امام خمینى در پیامهاى اخیر خویش با وضوح بیشترى بر این حقیقت پافشارى داشت که تنها راه نجات بشریت از بنبستهاى کنونى بازگشت به عصر دین و دینباورى است و یگانه راه رهایى ممالک اسلامى از وضعیت اسفبار کنونى بازگشت آنان به اسلام ناب و هویت مستقل اسلامى خویش است.